محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

منو پسرم شما همه

پستونک

محمدم از زمانی که بدنیا اومدی تا 2 ماهگی شبا اصلا نمی خوابیدی 1 شب خاله سمیرا اومده بود خونه ما بخوابه شما مثل هر شب گریه می کردی و نمی خوابیدی تا خاله سمیرا پستونک گذاشت تو دهنت  1 چشمتو بستی از اون موقع دیگه پستونکی شدی تا 4 ماهگی عادت کرده بودی موقع خواب باید می خوردیش تا عید رفتیم تهران خونه دختر خاله بابا بارون شدیدی می اومد تا بیایم سوار ماشین بشیم نگاه کردم دیدم پستونکت نیست دیگه برات نخریدم و ترک کردی الان موقع خواب غر میزنی تا خوابت ببره. ...
24 فروردين 1393

خواب

قربونه پسر مثل ماهم برم . از 2 ماهگی خودم میبرمت حموم خیلی پسر خوبی هستی اصلا گریه نمیکنی منم با حوصله شمارو میشورم اینجا هم از حموم اومدی بیرون مثل فرشته ها خوابیدی.   وقتی که منو اذیت میکنی و نمی خوابی منم مجبورم با پتو قنداقت کنم که بخوابی ...
24 فروردين 1393

13 بدر

هوا کمی باد داشت مجبور شدم اینطوری بپیچمت به پتو تا سرما نخوری ...
16 فروردين 1393

بهار

11 فروردین رفتیم باغ بابا جون هوا خیلی خوب بود پسر همش میگفتی تو باغ راه بر م تا تو همه جارو ببینی وقتی میشستم داد میزدی که راه برم ...
16 فروردين 1393

واکسن

27/12/92 باید میبردمت برای واکسن 4 ماهگیت خودمم مریض شده بودم خیلی حالم بد بود با عزیز فریده اول رفتیم دکتر برای من بعد با هم رفتیم بهداشت که شما واکسن بزنی وزنت  7.400 بود بعد با عزیز جون رفتیم خونشون تا از ما مواظبت کنه ...
15 فروردين 1393

هفت سین 1393

هفت سین امسالمون خیلی با صفا بود آخه 3 نفر شدیم . سال تحویل ساعت 20.27 دقیقه بود و امسال سال اسب هست ...
7 فروردين 1393
1